افسوس برمن که بجای تو

به تماشای گذرثانیه ها بنشستم

وبه آنهاچشم دوختم

داردتمام می شود...

صبرکن !

از یک تا...بشمار

مثل ردکردن مهره های تسبیح درانگشتان مادر

چه بازی کودکانه ای !

ده ..بیست ..سی ..چهل..

صد ..

از بازی خارج می شوم

مثل عشق که دریک اتاق دربسته خلوت تمام می شود

احساس گنگی می کنم !

برای شمردن بدیهایت انگشت های خودراکم می آورم !

اگر میشد موهای سرم را می شمردم

آنهابه اندازه غمهایم هستند..

نوازش تورابیادنمی آورند

حتی معنی واژه نوازش را نمی دانند !

افسوس برمن

افسوس !

که هیچکدام از فعلهای توبرای من صرف نمی شوند..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






 

نوشته شده توسط فرزانه طاهری در برچسب:ادبیات ,شعر,شعرفرزانه,غزل فرزانه طاهری,شعر فرزانه طاهری عکس,عکس شاعرانه,عکس باشعر,آپلود,دانلود,سرگرمی,ادبیات ,شعرکلاسیک,

ساعت موضوع <-CategoryName-> | لینک ثابت